آموزش

این سند راهبردی، یک طرح اصلاحات آموزشی مرحله بندی شده برای ایران پس از جمهوری اسلامی پیشنهاد می دهد و
ضمن تکیه بر تجربیات پس از دوران تمامیت خواهی در کشورهایی مانند آلمان پس از نازی ها و ژاپن، ریشه در
سکولاریسم، دموکراسی و انسجام و ادغام ملی دارد. هدف آن از بین بردن میراث ایدئولوژیک رژیم سابق و ایجاد یک
سیستم آموزشی مدرن، فراگیر و جهانی است که تفکر انتقادی، برابری جنسیتی و شکوفایی فردی را ترویج میدهد.
اصلاحات آموزشی مورد نظر ما در سه مرحله بخش بندی شده اند: ایدئولوژی زدایی و تثبیت اضطراری (مرحله 1)،
اصلاحات سیستماتیک برنامه درسی و نهادی (مرحله 2) و تثبیت بلندمدت از طریق پیشرفت و بین المللی سازی (مرحله
3). هر مرحله در این مقاله، همراه با اهداف خاص، استراتژی های اجرایی و موانع – از جمله چالش های زیرساختی،
مقاومت احتمالی معلمان و رکود فرهنگی – و پاسخ های راهبردی پیشنهادی شرح داده شده است.

۱. مقدمه: آموزش به عنوان بازسازی سیاسی

دهه ها اقتدارگرایی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، جامعه ای از هم گسیخته به جا خواهد گذاشت که از آسیب های
روانی و نهادهای ناکارآمد زخم خورده هستند. هیچ جا به اندازه نظام آموزشی، ردپای این میراث آشکار نیست. مدارس 

 

صفحه ۲۸

 

ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی که برای تقویت اقتدار دینی و سرکوب مخالفان طراحی شده بودند، به ابزاری برای
انطباق مذهبی، جداسازی جنسیتی و محدودیت فکری تبدیل شدهاند. آموزش به جای پرورش تفکر انتقادی یا مشارکت
مدنی، تابع اهداف مبتنی بر کنترل سیاسی و صدور یک پروژه انقلابی، فراملی و شیعی بود. این میراث در تضاد کامل با
نظام های دموکراتیک است. در نظام های دموکراتیک آموزش به عنوان پایه ای برای کثرت گرایی، تحقیق و خرد عمومی
عمل میکند.
سال ها انزواگرایی، سرمایه انسانی ایران را به صورت تصاعدی تخلیه و روابط با شبکه های فکری و اقتصادی جهانی را
قطع کرده است. در حالی که کشور به دنبال احیا و ادغام مجدد در نظام جهانی است، آموزش باید به پایه و اساس
نوسازی مدنی و اقتصاد دانش بنیان مدرن تبدیل شود. ابتکاراتی مانند «پیمان کوروش» که توسط شاهزاده رضا پهلوی
مطرح شده اند و چهره ایران را به عنوان رهبر منطقه ای در دیپلماسی و نوآوری های زیست محیطی ترسیم می کنند، نیاز به
نسل جدیدی دارد که در علوم، حقوق، سیاست گذاری عمومی و علوم انسانی آموزش دیده اند.
بنابراین، بازسازی زندگی مدنی و فکری در ایران باید با یک تحول اساسی در نظام آموزشی آغاز شود. این تحول را نمی توان
از طریق بازنگری های سطحی به دست آورد. این امر مستلزم بازنگری جامع در نهادها، برنامه های درسی، آموزش و
پرورش، پرسنل و زیرساخت ها است. اصلاحات همچنین باید در حوزه های متنوع – علم، ادبیات، موسیقی، تجارت، هنر
و ورزش – سرمایه گذاری کند و در عین حال مدارس خدمات عمومی ممتاز مطابق با استانداردهای بین المللی تاسیس
کند. مهمتر از همه، باید بر دانش به عنوان یک حق انسانی تاکید کند. پس از دهه ها کنترل ایدئولوژیک، ایرانی ها
شایسته نظام آموزشی هستند که کرامت، استقالل و توسعه کامل پتانسیل فردی را در اولویت قرار دهد.
فرض اصلی این مقاله این است که اصلاحات آموزشی نیازی اساسی برای بهبود ملی است و سمت و سوی آن به طرف
چهار هدف اصلی است:
.۱ از بین بردن میراث فکری، فرهنگی و روانی رژیم تمامیت خواه اسلام گرا
.۲ ایجاد یک فرهنگ فکری سکوالر و دموکراتیک
.۳ توسعه ظرفیت های فکری عمومی لازم برای مشارکت موفق ایران در جامعه و اقتصاد جهانی قرن بیست و یکم
.۴ ایجاد شایستگی های تخصصی لازم برای پیشبرد اهداف استراتژیک ایران در علم، دیپلماسی، بوم شناسی و توسعه
پایدار.

۲. پیشینه: بحرانه ای ایدئولوژیک، نهادی و زیرساختی آموزش در جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی طی چهار دهه ،نظام آموزشی ایران را به ستون اصلی کنترل اقتدارگرایانه تبدیل کرده است.امروز، نظام آموزشی ایران از یک بحران سه گانه  – ایدئولوژیک، نهادی و زیرساختی – رنج میبرد که هر یک

صفحه ۲۹ 

دیگری را تقویت میکند. این بحرانها با مجموعهای از شکستهای سیستمی متقاطع همراه بوده است که
گست دادهاند، ناکارآمدی را تثبیت کردهاند و انقطاع نظام آموزشی از واقعیتهای ملی و جهانی نابرابری را رش
را عمیقتر کردهاند. هرگونه اصلاح معنادار باید با یک تسویه حساب صادقانه با این میراث آغاز شود.

 

۲.۱. میراث آموزش ایدئولوژیک

رژیم جمهوری اسلامی از بدو تأسیس، نظام آموزشی را برای تغییر شکل آگاهی اجتماعی و سیاسی، با هدف تربیت
شهروندان وفادار و متدین، طراحی کرده است. مطابق با سایر جنبه های سازمان دولتی، جمهوری اسلامی نظام آموزشی
را به صورت انحصاری و متمرکز اداره کرده است و از طریق کنترل های شدید بر برنامه های درسی و استخدام معلمان،
سازگاری با ایدئولوژی دولت را تضمین میکند. جنبه های کلیدی این سیستم به شرح زیر است:
● اسلامی سازی حیات فکری و سرکوب رشته های انتقادی: علوم انسانی و اجتماعی یا حذف یا با نسخه های
اسلامی شده جایگزین شده اند، به عنوان مثال، رشته هایی مانند فلسفه، علوم سیاسی و جامعه شناسی
پاکسازی یا با انواع اسلامی شده جایگزین شده اند. آزادی آکادمیک به طور سیستماتیک از بین رفته است و
معلمان و دانش آموزان توسط شبکه های بسیج از نزدیک تحت نظارت قرار گرفته اند. این شامل بازنگری جامع
کتابه ای درسی برای همسو شدن با اصول اسلامی و ارزش های انقلاب نیز بوده است.
● القای مذهبی: کتاب های درسی و برنامه های درسی به شدت بر فقه اسلامی، شهادت، جهاد و اطاعت از ولایت
فقیه متمرکز بوده اند. این محتوا دانش آموز را نه به عنوان یک شهروند مستقل، بلکه به عنوان یک تابع اقتدار
الهی در نظر میگیرد.
● انحصار ایدئولوژیک: مطالعات اجتماعی، ادبیات و حتی علوم با شعارهای انقلابی و مضامین توطئه آمیز ضد
غربی آغشته شده اند. هدف، بستن امکان چارچوب های سیاسی یا معرفت شناختی جایگزین بوده است.
● امت سازی: هویت ملی ایرانی تابع دیدگاهی از فراملی گرایی اسلامی قرار گرفته است که هدف آن انحلال فرهنگ
و تاریخ ایران به نفع یک ماموریت مذهبی-سیاسی فراملی بوده و دانش آموزان را تشویق می کرد تا خود را
بخشی از «امت» (جامعه فراملی مسلمانان) بدانند و وظیفه دفاع و گسترش انقلاب اسلامی را بر عهده داشته
باشند.
● جداسازی جنسیتی: این امر برای تقویت نقشهای سنتی زنان و مردان مطابق با آموزه های اسلامی بوده است.
جداسازی هم فیزیکی و هم فکری است. مدارس از نظر فیزیکی بر اساس جنسیت از هم جدا شده اند و محتوای
برنامه درسی نقش های مردسالارانه را تقویت می کند.

صفحه ۳۰ 

این شیوه ها، جامعه ای را پدید می آورد که از نظر فکری ظرفیت محدودی برای تعامل جهانی، نوآوری علمی یا مشورت
دموکراتیک پیدا می کند. از بین بردن این میراث نیازمند رویکردی دقیق و مرحله بندی شده است که ریشه در درس های
تاریخی دارد و پاسخگوی چالش های کنونی است.

۲.۲. بحران مدیریت و عدم انعطاف سازمانی و ساختاری

به موازات انعطاف ناپذیری های ایدئولوژیک، نظام آموزش و پرورش در ایران از شکست های عمیق مدیریتی رنج می برد.
ساختار اداری، متورم، ناکارآمد و بسیار مقاوم در برابر اصلاحات است. جنبه های کلیدی این اختلال نهادی عبارت اند از:
● ساختارهای زائد: افزایش وزارتخانه ها، سازمان های تابعه و مقامات موازی منجر به خلق هزاران موقعیت زائد و
هزینه های عمومی قابل توجه با حداقل بازده شده است.
● تداخل وظایف: مسئولیت های سازمانی متضاد منجر به تلاش های تکراری، پاسخگویی بسیار ضعیف و ناکارآمدی
در ارائه خدمات شده است.
● نیروی انسانی ناعادلانه: منابع انسانی به طور نامتناسبی در مراکز شهری متمرکز شده اند و مناطق روستایی و
حاشیه ای را به شدت محروم می کنند.
● فقدان حرفه ای گری و تجربه: فرهنگ روتین و ناکارآمدی و بی خیالی بر بسیاری از ادارات کل و معاونت ها و
مؤسسات آموزشی حاکم است. ارتقاء و انتصابات اغلب بر اساس وفاداری ایدئولوژیک است تا شایستگی یا
صالحیت.
این بحران مدیریتی حتی تلاش های اصلاحی متوسط را نیز مختل میکند و به بی اعتمادی گسترده به سیستم آموزشی
دامن می زند. بدون ساده سازی نهادی و حرفه ای سازی، اصلاحات فنی و آموزشی غیرقابل اجرا خواهند ماند.

۳.۲ بحران سخت افزاری و زیرساختی

زیرساخت های فیزیکی سیستم آموزشی ایران در وضعیت فروپاشی آشکار قرار دارد. سالها بی توجهی، سوءمدیریت
بودجه و نابرابری منطقه ای، محیط های یادگیری ناامن و نابرابر ایجاد کرده است. مشکلات کلیدی این حوزه عبارتند از:
● کمبود شدید امکانات: کمبود شدید فضای آموزشی، به ویژه در مناطق شهری پرجمعیت و استانهای دورافتاده
و محروم وجود دارد.
● ساختمان های ناامن مدارس: تقریباً ۳۰ درصد از مدارس ایران از نظر ساختاری آسیب دیده یا در معرض خطر
فروپاشی هستند که تهدیدی مستقیم برای دانش آموزان و کارکنان محسوب میشود.
● شرایط مدارس موقت: هزاران مدرسه در سراسر کشور در ساختمان هایی ساخته شده از گل، کاه، ظروف فلزی یا
سایر مواد بی کیفیت فعالیت میکنند.

صفحه ۳۱

● تجهیزات ناکافی: آزمایشگاه ها، کارگاه ها و مدارس حرف های از کمبود مزمن تجهیزات اساسی رنج می برند که
یادگیری عملی و توسعه مهارت ها را به شدت محدود میکند.
● کمبود بودجه: سرمایه گذاری عمومی در آموزش ناکافی است و تلاش ها برای جذب حمایت های مردمی یا خیریه
به دلیل بی اعتمادی و کنترل متمرکز تا حد زیادی شکست خورده است

۴.۲ شکست های سیستماتیک دیگر

علاوه بر سه بحران اصلی ایدئولوژی، مدیریتی و زیرساخت، سیستم آموزش و پرورش ایران از ضعف و شکست های
سیستماتیک متعدد دیگری هم رنج میبرد که عدالت، تداوم و ارتباط را تضعیف میکند. این شکست ها نابرابری های
موجود را عمیق تر می کنند و نشان دهنده زوال گسترده تر و تیره و تار شدن امید به بهبود اوضاع هستند.
● بحران آموزش رایگان و غیررایگان: به طور کلی وعده قانون اساسی مبنی بر آموزش رایگان در جمهوری اسلامی از
بین رفته است. اکثر مدارس دولتی اکنون به عنوان موسسات شهریه بگیر تحت عناوین مختلف – مانند مدارس
هیئت امنایی، مدارس شاهد، مدارس دولتی نمونه و مدارس استعدادهای درخشان و … – فعالیت می کنند. این
موضوع تغییرات مثبت را کند و نابرابری ها را، به ویژه برای اقشار کم درآمد، افزایش داده است و در نتیجه هر روز
بیش از روز گذشته دانش آموزانی به طور فزاینده از آموزش با کیفیت محروم می شوند. در عین حال، بنیانگذاران
مدارس خصوصی – که زمانی انتظار می رفت نوآوری کنند و فشار را بر بخش دولتی کاهش دهند – از استقلال
مورد نیاز به شکل معناداری محروم شده اند. همچنین، فروپاشی انسجام سیستم به خاطر تکثیر بیش از بیست
نوع مدرسه مختلف، که منجر به چندپارگی، ناکارآمدی و فروپاشی استانداردهای جهانی میشود، تشدید میشود

صفحه ۳۲

● بحران ترک تحصیل و کودکان بازمانده از تحصیل: هر ساله تعداد زیادی از کودکان ایرانی ترک تحصیل می کنند یا
هرگز وارد سیستم آموزشی نمی شوند. طبق برآورد سال ۲۰۱۹ مرکز پژوهش های مجلس ایران، بیش از دو و نیم
میلیون کودک از مدرسه خارج شده اند. این بحران ناشی از ترکیبی از مشکلات اقتصادی، مسافت های طولانی تا
مراکز آموزشی، کمبود زیرساخت های حمل ونقل و فقدان آینده تحصیلی یا حرفه ِ ای قانع کننده است. دولت به
طور مداوم در حمایت از گروه های آسیب پذیر شکست خورده و چرخه های فقر و محرومیت را تشدید کرده
است.
● بحران انزوا و گسست ارتباط: سیستم آموزشی جمهوری اسلامی نه تنها از نظر ایدئولوژیکی منزوی است، بلکه از
نظر عملکردی نیز از نیازهای اجتماعی و اقتصادی گسترده تر کشور جدا افتاده است. ادغام و ارتباط بسیار کمی
بین مدارس و بخش هایی مانند صنعت، کشاورزی یا سیاست های زیست محیطی وجود دارد و برنامه های درسی
انتزاعی و جدا از کاربردهای دنیای واقعی باقی می مانند. دانش آموزان با دانشی فارغ التحصیل میشوند که ارزش
محدودی در بازار کار یا زندگی عمومی دارد. انزوای بین المللی ایران، این درون گرایی را تشدید میکند: آموزش زبان
ضعیف است، استانداردهای دانشگاهی جهانی نادیده گرفته میشوند و دانش آموزان برای رقابت در عرصه های
جهانی آمادگی کمی دارند. در نتیجه، آموزش ایران نه تنها در اصول، بلکه در عملکرد نیز شکست می خورد

۳. حذف میراث فکری و فرهنگی جمهوری اسلامی

سیستم آموزشی جدید ابتدا باید معماری ایدئولوژیک گذشته را از بین ببرد و شرایط را برای یک جامعه سکولار و
دموکراتیک فراهم کند. در حالی که حذف انحصار دولتی بر آموزش ممکن است مورد بررسی قرار گیرد، همه مدارس باید
مجوز تدریس یک برنامه درسی ملی جدید و یکپارچه را داشته باشند. اهداف برنامه درسی جدید به شرح زیر است:
● حذف نفوذ جمهوری اسلامی: نفوذ قاطع اسلام گرایان باید از برنامه درسی و از همه کتابهای درسی حذف شود،
همانطور که تأکید بر شهادت، جهاد و نظامی گری نیز باید حذف شود.
● پرداختن به خرابکاری های جمهوری اسلامی: برنامه درسی باید درک روشنی از آنچه در پنج دهه گذشته در ایران
رخ داده است، در اختیار دانش آموزان مدارس قرار دهد.
● غلبه بر ایده های اسلام گرایانه در مورد جنسیت: به دانش آموزان از سنین پایین نظریه برابری جنسیتی آموزش
داده خواهد شد. کلاس های درس و فعالیت های مدرسه از حالت تفکیک جنسیتی خارج می شوند که شامل
بازسازی و انطباق فیزیکی امکانات مدرسه نیز میشود.
● ترویج دموکراسی ایرانی: دانش آموزان باید در مورد تاریخ انقلاب مشروطه و دموکراسی در ایران، نظریه سیاسی
ایران و اروپا و ماهیت حقوق و مسئولیت های دموکراتیک همه شهروندان ایران جدید بیاموزند. آنها باید
آموزش مدنی کامل، از جمله حوزه های حیاتی مانند حقوق بشر و برابری جنسیتی، دریافت کنند.

صفحه۳۳

● احیای هویت ملی ایرانی: به عنوان پاسخی به امت سازی جمهوری اسلامی، آموزش تاریخ و فرهنگ کشور به
دانش آموزان بسیار مهم خواهد بود. ادبیات، تاریخ، فلسفه و هنر جایگاه برجست های در برنامه درسی خواهند
داشت.
● ایجاد یک فرهنگ فکری باز: ترویج تفکر انتقادی ضروری خواهد بود. دانش آموزان باید یاد بگیرند که ایده ها را
تجزیه و تحلیل کنند، استدلال های منطقی بسازند، با دیگران بحث کنند و به تنوع عقاید احترام بگذارند. آنها
تاریخ طیف وسیعی از ادیان و مکاتب فلسفی را مطالعه خواهند کرد، در معرض تاریخ ها و فرهنگ های مختلف
از سراسر جهان قرار خواهند گرفت و به یادگیری زبانهای خارجی تشویق می شوند.

۴. درس هایی از گذار پسا-توتالیتر: آلمان و ژاپن

اکثریت ایرانیانی که امروز زنده هستند، تحصیلات خود را تحت این سیستم دریافت کرده اند. بنابراین، میراث آموزشی
جمهوری اسلامی گسترده است. برچیدن آن نه تنها مستلزم بازسازی کامل زندگی فکری و فرهنگی ایران، بلکه مستلزم
ارتقای روحیه سیاسی پسا-توتالیتر نیز خواهد بود.
تجارب تاریخی مقایسه ای، راهنمایی های ارزشمندی ارائه میدهند. «نازی زدایی» آلمان پس از ۱۹۴۵ و اصلاحات
دموکراتیک در ژاپن پس از جنگ، نشان می دهند که جوامع اقتدارگرا تا چه حد ظرفیت این را دارند که به دموکراسی های
آزاد و لیبرال تبدیل شوند. در هر دو کشور، اصلاحات آموزشی برای بازسازی گسترده تر جامعه محوری بود. در حالی که
ایالات متحده نقش تعیین کننده ای در تحمیل بسیاری از این اصلاحات ایفا کرد، در نهایت توسط بازیگران داخلی نیز که
میراث فاجعه بار فاشیسم و نظامی گری را به رسمیت می شناختند، پذیرفته شدند. در مقابل، کشورهایی در بلوک شوروی
که نتوانستند چنین اصلاحات فرهنگی عمیقی را دنبال کنند، برای دهه ها بسیار اقتدارگراتر باقی ماندند.
در آلمان پسا نازیسم، چندین استراتژی کلیدی، تحول آموزشی را شکل دادند:
● حذف نفوذ ایدئولوژیک: کتابهای درسی نازی ممنوع شدند و معلمان معتقد و مرتبط با ایدئولوژی نازی اخراج
شدند. محتوای نژادپرستانه، نظامی گرایانه و ضد دموکراتیک از برنامه های درسی حذف شد.
● مقابله با جنایات تاریخی: آموزش هولوکاست به جزء اصلی آموزش تاریخ تبدیل شد. موزه ها و بناهای یادبود
برای پرورش حافظه تاریخی و تامل اخلاقی ایجاد شدند.
● آموزش دموکراسی: آموزش مدنی با تمرکز بر نظریه سیاسی، نهادهای دموکراتیک و مسئولیت های شهروندی
معرفی شد.
● ایجاد یک فرهنگ فکری ضد تمامیت خواهی: آموزش بر مشارکت دانش آموزان، بحث آزاد و احترام به دیدگاه های
متفاوت تأکید داشت. این امر در جامعه وسیع تر که شاهد تنوع جدیدی از رسانه ها و فرهنگ بود، منعکس
شد. تالار کنگره در سال ۱۹۵۷ در برلین افتتاح شد؛ این تالار که هدیه ای از ایاالت متحده آمریکا بود، تا به امروز

صفحه۳۴

مرکز اصلی فرهنگ لیبرال بوده و میزبان کنفرانس ها، مناظرات، کنسرت ها و سایر فعالیت های فکری و فرهنگی
است.
تجربه پس از جنگ ژاپن، اگرچه تحت تاثیر شرایط تاریخی و فرهنگی متفاوتی شکل گرفته بود، اما بینش بیشتری ارائه
میدهد. سیستم آموزشی دستخوش تغییر عمده ای از تلقین ملی گرایانه به جهت گیری دموکراتیک شد. اصلاحات کلیدی
شامل موارد زیر بود:
● تمرکززدایی از مدیریت مدارس: به مقامات محلی کنترل بیشتری بر محتوای آموزشی و مدیریت داده شد و دامنه
کنترل ایدئولوژیک متمرکز کاهش یافت.
● بازنگری کتاب های درسی و آزادسازی برنامه درسی: تبلیغات زمان جنگ حذف و با محتوایی که تفکر انتقادی،
همکاری بین المللی و مسئولیت مدنی را تشویق میکرد، جایگزین شد.
● نهادسازی برای نوسازی فکری: خانه بین المللی ژاپن، که در سال ۱۹۵۵ تأسیس شد، به مرکز اصلی گفتگوی
فرهنگی و تبادل دانشگاهی تبدیل شد و زندگی فکری لیبرال پس از جنگ را در رشته های مختلف پرورش داد.
این موارد نشان می دهد که اصلاحات آموزشی نه تنها در راستای محتوا و از بین بردن میراث های اقتدارگرایانه است،
بلکه در مورد بازسازی اعتماد مدنی و تغییر شکل گفتمان ملی نیز می باشد. ایران پس از جمهوری اسلامی باید از این
تجربیات درس بگیرد تا یک سیستم آموزشی ایجاد کند که صرفا گذشته را رد نکند، بلکه به طور فعال پایه های آینده ای
بازتر، آگاهانه تر و دموکراتیک تر را بسازد.

۵. استراتژی مرحله ای برای اصلاحات آموزشی

اصلاح سیستم آموزشی ایران نیاز به یک استراتژی مرحله ای و چند ساله دارد که مطابق با زمینه های نهادی، قانونی و
اجتماعی در حال تغییر گذار پس از جمهوری اسلامی باشد. این سند راهبردی، اصلاحات را در سه مرحله کلی تشریح
میکند: مرحله ۱ (شش ماه نخست) بر ایدئولوژی زدایی اضطراری و تثبیت نهادی تمرکز دارد. مرحله ۲ (ماه های ۷ تا ۲۴)
برنامه درسی سیستماتیک را آغاز می کند و اصلاحات ساختاری. مرحله ۳ (از ماه ۲۴ به بعد) تثبیت بلندمدت از طریق
تعالی دانشگاهی و ادغام بین المللی را هدف قرار میدهد.

۱.۵. مرحله ۱: مرحله اضطراری

در شش ماه اول پس از سقوط جمهوری اسلامی، اولویت فوری، تثبیت نظام آموزشی و در عین حال آغاز اصلاحات فوری
است که هم تداوم را تضمین کند و هم نشان دهنده گسست قاطع از گذشته باشد. این مرحله باید عمل گرایی اداری را

صفحه ۳۵

با اقدام سیاسی و نمادین روشن متعادل کند. هدف دوگانه است: حفظ فعالیت های مدارس بدون اختلال و شروع به
کار فعالانه برای برچیدن پایه های ایدئولوژیک دستگاه آموزشی رژیم سابق.

۱.۱.۵ اولویتهای فوری
● حذف سیاست جداسازی جنسیتی در مدارس و اختیاری کردن پوشش حجاب برای دانش آموزان و معلمان، و
حذف ضوابط سختگیرانه پوشش اسلامی.
● شروع آموزش مجدد معلمان برای کلاس های مختلط برای حمایت از محیط های یادگیری فراگیر و یکپارچه.
● حذف کتابهای درسی و موضوعات منتخب مرتبط با القای ایدئولوژیک و فوق برنامه های خاص با هدف کاهش
محتوای مرتبط با دستور کار ایدئولوژیک جمهوری اسلامی.
● حفظ ساختار اداری و استخدامی موجود با هدف جلوگیری از هرج و مرج و اطمینان از باز ماندن مدارس و
تداوم فعالیت معلمان با دریافت حقوق خود و بدون ایجاد وقفه.
● ارائه خدمات پشتیبانی ضروری، از جمله حمل و نقل رایگان در مناطق روستایی و توزیع وعده های غذایی در
استان های محروم، با هدف ارتقاء دسترسی عادلانه و حفظ دانش آموزان مناطق آسیب پذیر در محیط مدرسه.
● آموزش جامع جنسی: معرفی آموزش جنسی دقیق و مبتنی بر شواهد پزشکی برای پرداختن به مسائلی مانند
ازدواج زودهنگام، سلامت باروری و رضایت جنسی.
● آموزش ضمن خدمت معلمان و کارکنان برای کلاس های درس یکپارچه و مختلط
● سیاست زدایی و ایدئولوژی زدایی از حرفه معلمی و ایجاد استانداردهای جدید استخدام بر اساس صلاحیت ها به
جای وابستگی های سیاسی

۲.۱.۵. مداخالت ساختاری و قانونی
برای حمایت از این اولویت ها، اقدامات قانونی، اداری و نمادین زیر باید به سرعت اجرا شوند:
● بازنگری قانونی: لغو تمام قوانین و مقررات موجود که القای مذهبی، تفکیک جنسیتی یا گنجاندن محتوای
ایدئولوژیک در برنامه درسی را الزامی می کنند.
● توقف و ممیزی برنامه درسی: تعلیق فوری محتوای ایدئولوژیک. یک گروه ویژه مستقل از مربیان، دانشگاهیان،
مورخان و روانشناسان برای انجام بررسی محتوای آموزشی ایجاد شود.

صفحه ۳۶

● بررسی و ارزیابی مجدد پرسنل: شناسایی و تعلیق موقت مربیان و مدیرانی که در اجرای طرحهای ایدئولوژیک
همدست بوده و هستند. ارائه بسته های بازنشستگی زودهنگام با حمایتهای شفاف از رویه های قانونی برای
تسهیل جابجایی سازمانی بدون ایجاد بی نظمی و با حداقل عوارض.
● گسست نمادین: تغییر نام مؤسسات، اصلاح تابلوهای عمومی و حذف نمادها، شعارها و تصاویر جمهوری
اسلامی از محوطه مدرسه برای نشان دادن واضح گذار.

۱.۳.۵. چالشهای قابل پیش بینی و احتمالی:
چندین خطر ممکن است این گذار را پیچیده کند:
● بوروکراسی متورم و ایدئولوژیک – که تقریباً ۴۰ درصد از کارمندان بخش دولتی را تشکیل میدهد – ممکن است
در برابر اصلاحات مقاومت کند.
● برخی خانواده ها، معلمان و مدیران ممکن است با اقداماتی مانند آموزش مختلط مخالفت کنند یا از تصور از
دست دادن جایگاه خود تحت سیاست های جدید بترسند.
● خانواده های فقیر ممکن است به درآمدهای حاصل از کار کودکان خود وابسته شده باشند و این امر، ادغام
مجدد کودکان در آموزش رسمی را دشوار کند.
● وابستگان رژیم سابق ممکن است تلاش کنند آموزش ایدئولوژیک را از طریق مدارس خصوصی و در پوشش
قانون ادامه دهند.
کاهش این چالش ها مستلزم ارتباطات زودهنگام و شفاف، مشارکت جامعه و اقدامات حمایتی اجتماعی، به ویژه برای
خانواده های کم درآمد و کارکنان بلاتکلیف است. این مرحله باید پایه و اساس اصالحات سیستمی عمیق تر در مراحل ۲ و
۳ را بنا نهد، ضمن اینکه اعتماد عمومی را احیا کند و ارزش های یک نظم آموزشی جدید و فراگیر را نشان دهد.
گذار از سیستم آموزشی تفکیک جنسیتی به مدارس مختلط در ایران نیز باید در طول این مرحله اولیه اصلاحات آغاز
شود. با این حال، این ابتکار، چالش های زیرساختی و اجتماعی را به همراه دارد. با وجود تداوم آموزش بر مبنای تفکیک
جنسیت برای پسران و دختران که بیش از چهار دهه تداوم داشته، هیچ مدل یا فضای طراحی شده ای برای آموزش
مختلط وجود ندارد. به طور مشخص باید مطابق چارچوب فکری و نظری یک انقلاب ملی و سکولار، مدارس را ملزم به
برچیدن کامل سیاست تفکیک جنسیتی کرد. اما به خاطر شرایط فعلی، یک رویکرد مرحله ای ضروری است: مدارس
آزمایشی تعیین شده باید اجرای آموزش مختلط جنسیتی را آغاز کنند، در حالی که بازطراحی و بازسازی ها برای اطمینان از
در دسترس بودن امکانات کافی و فراگیر – مانند سرویس بهداشتی و رختکن – برای همه دانش آموزان انجام شود.
چیدمان انعطاف پذیر کلاس درس، همراه با فضاهای جداگانه اختیاری، می تواند این گذار را آسان تر سازد.

صفحه ۳۷

تعدیل نیروی کار آموزشی بسیار مهم خواهد بود. بسیاری از معلمان، که منحصرا در محیط هایی با تفکیک جنسیتی کار
کرده اند، ممکن است تغییر به آموزش مختلط را چالش برانگیز بیابند. برنامه های بازآموزی، با تمرکز بر حساسیت
جنسیتی و آموزش فراگیر، ضروری خواهد بود. توزیع مجدد متعادل معلمان زن و مرد نیز ضروری است، همراه با
مشوق هایی مانند پاداش و ارتقاء برای تشویق به بازنشستگی زودهنگام.
احتمالا در این مرحله شاهد مقاومت گروه ها و محافل محافظه کار خواهیم بود. برخی از والدین ممکن است به دلیل
نگرانی های اخلاقی از فرستادن دختران خود به مدارس مختلط خودداری کنند. برای مقابله با این احتمال، به یک برنامه
کلان فرهنگی و اجتماعی نیاز داریم. برنامه های مشارکت اجتماعی، از جمله کمپین های آگاهی بخشی عمومی به نفع
آموزش مختلط، باید برای اطمینان خاطر خانواده ها راه اندازی شود. برجسته کردن نمونه هایی از کشورهای مدرن با
اکثریت مسلمان میتواند اعتماد به نفس ایجاد کند. همزمان، سازوکارهایی برای جلوگیری از آزار و اذیت – مانند
سیاست های گزارش دهی شفاف، خدمات مشاوره ای و آموزش کارکنان – باید در همه مدارس تعبیه شود. دانش آموزان
نیز به حمایت نیاز خواهند داشت. با توجه به اینکه آنها در محیط هایی با تفکیک جنسیتی و با قوانین سختگیرانه
بزرگ شده اند، ممکن است فاقد مهارت های اجتماعی لازم برای تعاملات سالم مختلط باشند. برنامه های تربیتی، جلسات
توجیهی و استراتژی های مشارکت ساختارمند در کلاس درس می توانند این گذار را تسهیل کنند. تشویق دانش آموزان
بزرگ تر به مربیگری دانش آموزان کوچکتر می تواند به عادی سازی هنجارهای رفتاری جدید کمک کند.
در این گذار همچنین باید از نظر منطقه ای حساس بود. مناطق شهری ممکن است آموزش مختلط را آسان تر بپذیرند، در
حالی که مناطق روستایی یا محافظه کار ممکن است مقاومت کنند. اجرای مرحله ای منطقه ای، همراه با حمایت هدفمند
– مانند بورسیه های تحصیلی برای دختران و بودجه زیرساختی برای مدارس روستایی – به کاهش نابرابری ها کمک
خواهد کرد.
فراتر از ادغام جنسیتی، پرداختن به مقاومت ایدئولوژیک در میان مربیان ضروری است. برخی از معلمان، به ویژه
آنهایی که تحت نظر رژیم آموزش دیده اند یا وابسته به آن هستند، ممکن است در برابر اصلاحات مقاومت کنند یا از
اخراج خود بترسند. ارزیابی های فوری باید انجام شود تا مشخص شود کدام افراد می توانند سازگار شوند، کدام نیاز به
آموزش مجدد دارند و کدام یک باید حذف شوند. باید به معلمانی که صرفا از برنامه های درسی اجباری پیروی می کردند،
تضمین های واضح داده شود، در حالی که کسانی که به طور فعال ایدئولوژی افراطی را تبلیغ می کردند باید
مسئولیت پذیر و پاسخگو باشند. آموزش مجدد، تضمین امنیت شغلی و گزینه های بازنشستگی زودهنگام باید بخشی از
یک گذار انسانی و عملی باشند.
دانش آموزان نیز به حمایت روانی و تحصیلی نیاز خواهند داشت. برخی از دانش آموزان دبیرستانی که غرق در روایت های
ایدئولوژیک هستند، ممکن است آموزش سکولار را گیج کننده بیابند. کودکان خردسال ممکن است در میان اختلافات
بزرگسالان احساس اضطراب کنند. مدارس باید فضاهای بحث ساختارمند، مشاوره و تغییر تدریجی برنامه درسی را ارائه
دهند؛ حفظ دروس اصلی و محتوای آموزشی و در عین حال توسعه محتوای جدید در تاریخ، ادبیات و اخلاق.

صفحه ۳۸

برای هماهنگی این اصلاحات، باید فورا یک گروه ویژه آموزش ملی موقت تشکیل شود. این گروه متشکل از کارشناسان،
مربیان و چهره های جامعه مدنی، باید بر اصلاحات پرسنلی نظارت کند، آموزش سریع معلمان را آغاز کند و اطمینان
حاصل کند که هیچ مدرسه ای به دلیل کمبود نیروی انسانی یا شکاف های برنامه درسی مجبور به تعطیلی نخواهد شد.
این سیستم باید در این مرحله حساس، کارآمد و منسجم باقی بماند.
در نهایت، این مرحله فقط در مورد حذف ایدئولوژی و القائات فکری نیست، بلکه پایه گذاری یک آموزش مدنی، فراگیر و
دانش آموزمحور است. هنگامی که اجماع در مورد این اهداف پدیدار شود، ایران میتواند شروع به توسعه طرحی برای
یک سیستم آموزشی جدید کند؛ با یادگیری از مدل های جهانی موفق و متناسب با شرایط منحصر به فرد کشور.

۲.۵. مرحله دوم: بازسازی انتقالی (۷ تا ۲۴ ماه)

مرحله دوم  نشان دهنده تغییر از مداخله اضطراری به بازسازی سیستماتیک است. در این دوره است که ایران باید
طراحی و اجرای آزمایشی مبانی ساختاری و فکری نظام آموزشی جدید خود را آغاز کند. چالش اصلی این مرحله، ایجاد
تعادل بین تداوم و نوآوری است؛ حفظ عملکرد سیستم آموزشی در عین بازاندیشی در اصول، ساختار و اهداف آن.
۱.۲.۵. اولویت های اصلی در دو سال اول پس از جمهوری اسلامی
● حذف سازمان ها و ادارات زائد و ناکارآمد مانند نهضت سوادآموزی، سازمان مدارس غیرانتفاعی و معاونت
پرورشی و … و سازمان دهی مجدد کارکنان آنها در مدارس.
● توسعه، ساخت و تجهیز مجتمع های مدارس شبانه روزی در مناطق روستایی برای کاهش نرخ ترک تحصیل و
ارائه خدمات آموزشی با کیفیت.
● تدوین استراتژی های لازم برای کاهش ترک تحصیل و بازگرداندن کودکان بازمانده از تحصیل به سیستم آموزشی.
● حذف تنوع و گوناگونی نامتعارف مدارس که پدیده عجیب مختص نظام آموزشی ایران است و به رسمیت
شناختن صرفا دو نوع مدرسه دولتی و خصوصی.
● تغییر در شیوه جذب و استخدام و تسهیل ورود فارغ التحصیلان دانشگاه های دولتی و خصوصی به سیستم
آموزشی از طریق ارائه برنامه های آموزشی مورد نیاز به آنها در یک دوره مشخص قبل از خدمت.
● تقویت نهادهایی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای فراهم کردن زمینه مشارکت در فوق برنامه
های مفید و معنادار برای دانش آموزان.
● اصلاحات درسی در رشته های کلیدی، از جمله طراحی مجدد و غیر سیاسی کردن آموزش تاریخ، علوم اجتماعی،
علوم انسانی و ادبیات؛ ادغام آموزش های محلی و منطقه ای، فراگیر و غیرایدئولوژیک، و بازنگری کتابهای درسی
برای انعکاس دقت علمی، کثرت گرایی و پژوهش انتقادی.

صفحه ۳۹

● انجام یک بازنگری جامع در برنامه های درسی علوم انسانی و اجتماعی، و معرفی مجدد جامعه شناسی، فلسفه و
علوم سیاسی در چارچوب های سکولار.
حذف تفکیک جنسیتی در تمام سطوح آموزش، چه از نظر فیزیکی و چه در طراحی برنامه درسی، و تضمین دسترسی برابر
به موضوعات به صورت برابر برای دختران و پسران.

۵ چالش ها و موانع کلیدی:
● کمبود معلم و خستگی ناشی از بازآموزی: بسیاری از معلمانی که در مرحله فوری حذف یا جابجا می شوند، نیاز به
جایگزینی یا آموزش مجدد دارند. خستگی، مقاومت و فقدان زیرساخت های آموزشی ممکن است این تلاش ها را
مختل کند.
● خلا و چندپارگی برنامه درسی: حذف محتوای ایدئولوژیک، شکاف هایی را در برنامه درسی ایجاد خواهد کرد.
بدون جایگزینی فوری، خطر ناهماهنگی یا بداهه پردازی در آموزش و در کلاس درس وجود دارد.
● اجرای ناموزون در مناطق مختلف: مدارس شهری ممکن است به سرعت پیشرفت کنند، در حالی که مناطق
روستایی یا کم برخوردار به دلیل کمبود زیرساخت ها و منابع انسانی عقب می مانند.
● آسیب های روانی و بی تفاوتی دانش آموزان: بسیاری از دانش آموزان همچنان با آسیب های روانی پردازش نشده و
بی ثباتی آموزشی دست و پنجه نرم خواهند کرد.
● بی اعتمادی نهادی: پس از دهه ها دستکاری ایدئولوژیک، اعتماد عمومی به مقامات آموزشی ممکن است
همچنان پایین باشد.

۳.۲.۵. راه حل های پیشنهادی:
۱. برنامه ملی بازآموزی معلمان:
● ایجاد دانشکده معلمان منطقه ای و مؤسسات تابستانی با تمرکز بر آموزش فراگیر، آموزش مدنی و
است اخلاق پسا استبدادی. 
● جذب دانشجویان تازه فارغ التحصیل دانشگاه در بورسیه های تدریس سریع.
● استفاده از ایرانیان مهاجر در دیگر کشورها و دعوت از مربیان و دانشگاهیان تبعیدی برای بازگشت با
 قراردادهایموقت یا پلتفرم های مجازی  

۲. تدوین موقت برنامه درسی:
● معرفی یک برنامه درسی موقت و هماهنگ با موضوعات اصلی: آموزش مدنی، مطالعات قانون
 اساسیمیراث فرهنگی ایران، دین تطبیقی، علم و تاریخ جهانی. ،

● همکاری با سازمان های غیردولتی آموزشی بین المللی معتبر و مؤسسات دانشگاهی برای پشتیبانی
فنی و مدل های تطبیقی.
۳. مدارس نمونه و نوآوری های آموزشی:
● تعیین شبکه ای از «مدارس نمونه» در سراسر استان ها برای آزمایش روش های جدید تدریس،
ساختارهایحاکمیت مشارکتی و استراتژی های مشارکت اجتماعی. 

● ترویج آزمایش در شوراهای مدرسه، انجمن های والدین و فعالیت های تحت رهبری دانش آموزان برای
تقویت رویه های دموکراتیک در سطح مدرسه.
۴. حمایت از دانش آموزان و خدمات روانی-اجتماعی:
● اعزام مشاوران آموزش دیده به مدارسی که در معرض آسیب های روانی بالایی قرار دارند.

صفحه ۴۱

● تجمیع و ادغام  رویه های مبتنی بر آسیب های روانی در آموزش و پرورش، به ویژه برای دانش آموزان دوره
متوسطه.

۵. سازوکارهای مشارکت عمومی و پاسخگویی:
● ایجاد شوراهای مشاوره آموزش محلی متشکل از والدین، دانش آموزان، معلمان و اعضای جامعه
مدنی.
● ترویج شفافیت در تصمیم گیری و تخصیص عادلانه منابع در مناطق مختلف.

۳.۵. مرحله سوم: تحول بلندمدت (فراتر از ۲ سال)

مرحله نهایی، نهادینه سازی اصلاحات است. هدف، تثبیت نظام آموزشی ایران بر اساس ارزش های کثرت گرایی، تعالی، و
ارتباط و رقابتپ ذیری جهانی در عین پرداختن به نابرابری های دیرینه و کاستی های ساختاری است.
 ۱-۳-۵ اولویتهای اصلی:
ارائه آموزش عمومی همگانی، رایگان و با کیفیت بالا برای همه شهروندان
اجازه مشارکت بخش خصوصی در آموزش
ساده و چابک سازی بخش اداری و تقویت نقش مدارس
گسترش دامنه محتوای آموزشی به گونه ای که به عنوان مثال زبان ها و گویش های محلی نیز در مدارس آموزش داده
شوند.
لغو مدل استخدام دولتی متمرکز و مادام العمر برای معلمان جدید و جایگزینی آن با استخدام مبتنی بر ارزیابی های
عملکرد مداوم و غیرمتمرکز توسط مدارس و ادارات آموزش محلی
 ۲-۳-۵ چالش ها و موانع کلیدی
● استانداردسازی برنامه درسی و فشارهای سیاسی: برنامه درسی بلندمدت باید با دیدگاه های رقیب هویت ایرانی
رقابت کرده و برتری داشته باشد و در عین حال از بازگشت ایدئولوژی یا سیاسی شدن اجتناب کند.

صفحه ۴۲

● نابرابری زیرساختی: مدارس روستایی، به ویژه مدارس مناطق دورافتاده، ممکن است همچنان از زیرساخت
ضعیف و دسترسی محدود به معلمان واجد شرایط رنج ببرند.
● فرار مغزها و انزوای دانشگاهی: دانشگاه ها ممکن است همچنان اساتید با استعداد را به دلیل مهاجرت از
دست بدهند یا از ساختارهای مدیریتی منسوخ رنج ببرند و در نتیجه مدارس و نظام آموزشی را از وجود خود
محروم کنند.
● محدودیت های مالی: یک دولت جدید پس از رژیم کنونی ممکن است با محدودیت های مالی مواجه شود که این
خود سرمایه گذاری در زیرساخت ها، فناوری و حقوق را به تأخیر میاندازد.
 ۳-۳-۵ راه حل های پیشنهادی
۱. نهایی کردن یک برنامه درسی ملی و فلسفه آموزش:
● تشکیل یک مجمع ملی آموزش، متشکل از محققان، مربیان و دانشگاهیان برای تدوین یک فلسفه راهنما برای
آموزش.
● دادن اختیار به نهادهای مستقل توسعه برنامه درسی که از دخالت سیاسی مصون باشند.
● تأکید بر سکولاریسم، پژوهش انتقادی، اخلاق و ادغام سنت های فکری و فرهنگی متنوع ایران.
۲. سرمایه گذاری وسیع در زیرساخت ها:
● راه اندازی «طرح ملی بازسازی مدارس» با اولویت دادن به مناطق روستایی، دورافتاده و محروم شهری.
● گسترش دسترسی به زیرساخت های دیجیتال، از جمله تبلت ها، کلاس های درسی و پلتفرم های یادگیری آنلاین.
● تشویق ابتکارات ساخت و ساز محلی با مشارکت جوانان برای تقویت حس مالکیت و احیای جامعه.
۳. مشارکت های جهانی و ارتباط مجدد دانشگاهی:
● پیوستن مجدد به نهادهای آموزشی بین المللی و شبکه های دانشگاهی در حوزه آموزش.
● تشویق مشارکت های دانشگاهی، تبادل دانشجو و جابجایی اساتید از طریق بورسیه های تحت حمایت دولت.
● ترجمه متون کلیدی دانشگاهی جهانی به فارسی و سرمایه گذاری در کتابخانه های دیجیتال با دسترسی عمومی.

صفحه ۴۳

۴- اصلاحات در آموزش عالی:
● بازگرداندن استقلال نهادی و آزادی علمی به دانشگاه ها.
● تنوع بخشی به ساختارهای مدیریتی با نمایندگی دانشجویان و اساتید.
● اولویت دادن به تحقیقات در زمینه های حیاتی برای آینده ایران – سازگاری با آب و هوا، انرژی های تجدیدپذیر،
کشاورزی، صنعت، حقوق بین الملل، فناوری های دیجیتال و بهداشت عمومی.
۵. عدالت آموزشی و شمول گرایی:
● سیاست های مثبت برای مناطق محروم.
● ارائه بورسیه ها، مسیرهای آموزشی ویژه و برنامه های مربیگری برای پرورش مدیر و متخصص از همه اقشار
جامعه.
۶. نتیجه گیری
موضوع آموزش قلب و کانون اصلی آینده ایران است. بازپس گیری کلاس درس از ویرانه های سلطه ایدئولوژیک صرفا یک
وظیفه فنی یا اداری نیست؛ بلکه یک پروژه تمدنی است. سقوط جمهوری اسلامی فرصتی تاریخی برای بازاندیشی آموزش
به عنوان نیرویی برای رهایی، نوسازی و کرامت جمعی ایجاد می کند. از طریق اصلاحات پایدار، ایران می تواند سیستم
آموزشی قدرتمندی بنا کند که به میراث فکری باستانی و درخشان خود احترام بگذارد و در عین حال نسل های آینده را
برای رهبری در قرن بیست و یکم آماده کند.
این سند سیاست گذاری، نقشه راهی برای این تحول ارائه میدهد. این فراخوانی است برای مربیان، سیاست گذاران،
دانشجویان و شهروندان تا در شکل دهی به نظامی مشارکت کنند که نه تنها منعکس کننده آرمان های دموکراتیک مردم
ایران باشد، بلکه به عنوان الگویی برای بازسازی پس از استبداد در سراسر جهان نیز عمل کند.

پسندیدن مطلب بالا
Subscribe
Notify of
0 Comments
Oldest
Newest Most Voted
Inline Feedbacks
View all comments
Scroll to Top
0
Would love your thoughts, please comment.x
()
x